شعر آیینی
شعر آیینی و مذهبی
پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:, :: 12:30 :: نويسنده : محمد
سوخت از زهر ز پا تا به سرم آب گردیده خدایا جگرم
پسرم مهدی موعود کجاست ؟ تا ببیند که چه آمد به سرم
دشمنانم همه شادند ولی گرد غم ریخت به روی پسرم
پسرم گرید و گوید همه دم پدرم ای پدرم ای پدرم
یاد تنهاییِ مهدی هر دم می رود خون ز دو چشمان ترم
طوطی باغ جنانم امّا ریخت یا رب به جهان بال و پرم
از پس ماه صفر زهر جفا کرد با ختم رسول همسفرم
پیکرم شمع صفت آب شده قاصد مرگ نشسته به برم
آب آرید برایم یاران که به دل سخت فتاده شررم
ای خدا ، یاد لب خشک حسین سوزد از زهر جفا بیشترم
آن حسینی که سرش هست هنوز به سر نیزه ، عیان در نظرم
آن حسینی که به قاتل می گفت آب ده آب که سوزد جگرم
من به ایّام جوانی ، « میثم » ! به گلستان جنان رهسپرم نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
||
|